رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

unforgettable moments

دکتر کوشا !

سلام عشق مامان دیروز موفق شدیم با پارتی بالاخره نوبت دکتر بگیریم ! دوباره برات آنتی بیوتیک نوشت . تا یک ماه بخوری بعدش 28/12/91  دوباره نوبت داریم بریم دکتر ببینیم این ویروسها و باکتریهای لعنتی دست از سر تو بر میدارن یا نه ؟ امروز صبح که بیدار شدی باز هم میگی پام درد میکنه .... خدایا نمیدونم چکار کنم ؟ آخه بچه به این کوچیکی چرا باید پادرد داشته باشه ؟ نمیدونم چه دکتری باید تو رو ببرم ؟ ...
29 بهمن 1391

اسباب بازی های رهام

سلام قلب من " مامان من قلب تو ام !  ،  مامان  تو عشق منی !   ، مامان من گل تو ام  ! من پسرتم !  ،    خیلی بلا شدی ها ...." آخه مامان برات میمیره که اینقدر زبون میریزی . خودت هم به خودت میگی خیلی بلا شدی ... دیشب با هم اسباب بازی هات رو چیدیم و ازشون عکس گرفتیم . البته این  ها اسباب بازی هایی هست که سالم مونده . انواع batman  ، superman  ، spiderman  و جانورهای مختلف !   ...
21 بهمن 1391

دیگه عاشقت نیستم!

سلام عشق مامان دیروز داشتم بهت شام میدادم ( پلو ماهی ) که تو خیلی دوست داری ، تو هی نمک میزدی . خلاصه یه دفعه از دستت در رفت نمکدون رو خالی کردی تو غذا . من دیگه عصبانی شدم و سرت داد زدم .... تو سرت رو گرفتی پایین و با غیض گفتی : " دیگه دوستت ندارم ، اصلا دیگه عاشقتم نیستم ! "  و برای  اینکه لج من رو بیشتر در بیاری گفتی : " فقط امیر رو دوست دارم " من گفتم :" ولی من تو رو دوست دارم "  " نه ، تو سرم داد زدی " ...
19 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام عشق من امروز اولین روز ماه بهمن . امسال اولین سالی بود که اینقدر از زمستون متنفر شدم دلم میخواد برم یه جایی که اصلا زمستون نداشته باشه تا اینقدر تو مریض نشی ! خسته شدم و فقط تنها چیزی که من رو به زندگی وصل میکنه تو هستی .... برای تو تلاش میکنم .. برای تو زندگی میکنم .. برای تو نفس میکشم ... دوستت دارم . نمیدونی چقدر و شاید هیچ وقت هم ندونی ................. ...
1 بهمن 1391
1